۱.۰۶.۱۳۸۹

بالاخره یک روز باید گفته می شد. یک روز باید حرف می شد در رابطه با چیزی که همه درباره اش فکر کرده بودیم ومدت ها در ذهن ها و دل هایمان مکتوم بود.
گفته شد،آن هم درست در صحن یک زیارتگاه مقدس که برای همه ما همیشه یک نشانه بوده.
حالا باید باهم فکر کنیم به این موضوع. در کنار همه روزمرگی ها و کارهایی که داریم. حالا باید نیرویمان را جمع کنیم تا روز موعود. حالا باید مدام ومدام به خودمان یادآوری کنیم که ما مسئولیم که کاری را به انتها برسانیم.

معلوم نیست این روز نزدیک است یا دور. اما ما مسئولیم که به انتها برسانیم. مسئولیم...