۱.۰۵.۱۳۸۹

باز هم بهارانه

اول. عید نگاری :
 همچنان مشغول خوردن سرما با مخلفاتش هستیم. و دید وبازدیدهای گاه و بیگاه باقی فامیل که گاهی با اندک گرد کدروتی از مسئله یا رفتاری همراه می شود.
دیروز به همراه خانواده جایی رفته بودیم به نام سراب دربند صحنه، که شهرتش به خاطرآبشار طبیعی وسرسبزی ودارودرخت فراوانی است که از این آب حاصل شده.دو سوی این آبشارو رودخانه کوه است واین مکان در حقیقت دره ایی است میان دو کوه. زیبایی چشمگیری دارد و مکان آرامی است  درعین شلوغی.
در فاصله کمی از این آبشار، مکانی است به نام گور دخمه که گفته می شود محل دفن شیرین و فرهاد است. در حدود 500 متر با شیب 35 درجه از نقطه شروع مجموعه که کوهنوردی کنی به یک صخره تراشیده شده بزرگ می رسی که از محل ایستادن آدم در حدود سه متر بالاتر است.صخره کاملا صاف است و هیچ انسان غیر صخره نوردی نمی تواند به آنجا برسد.داخل این صخره دخمه ای با دهانه کاملا مستطیل شکل کنده شده و در داخل آن مقبره ها و چند سکو و مکان هایی برای نذر و زیارت وجود دارند. و من از دیروز شگفت زده ام که اجداد ما چه طور از این مکان بالا می آمدند و چه طور مردگان را در چنین جایی دفن کرده اند.

دوم. آرزو:
آرزوی داشتن یک مغازه کوچک دارم در خیابان بهار که درش تابستان ها شربت بیدمشک و گلاب و بهارنارنج و زمستان ها فرنی وشیربرنج داغ با چای دارچین به رهگذران خسته بدهم.

سوم.متفرقه:
گودر تکانی کرده ام با کیف بسیار. هر چیز که نمی خواندم یا با لذت نمی خواندم را حذف کردم و جایش سایت های تازه با گفته های نزدیک به ذائقه ام گذاشتم.از خواندنشان محظوظ می شوم.