۷.۲۹.۱۳۸۷

ادبیات زندگی امروز

تمام زندگی ام در ترافیک می گذرد: ترافیک ماشین ها ترافیک آدم ها ترافیک انبوه کارها ترافیک اطلاعات ترافیک فکرها ...

۷.۲۶.۱۳۸۷

به بهانه سریال یوسف

گاه گاهی قسمت هایی از سریال بسیار جذاب و گیرا و شیوای یوسف را می بینم. سریالی که فکر می کنم در چند سال گذشته شاید ضعیف ترین سریال تاریخی ساخته شده در صدا و سیما است.ضعف های فاحش در دیالوگ ها صحنه پردازی و از همه بدتر انتخاب بازیگر. یوسف- که زیبایش محور داستان است- نه کودکی زیبا رو است نه در جوانی به ضرب و زور گریم و پیرایش و آرایش های متعدد، چهره ای دارد است که حتی به آن بتوان گفت متوسط. ماجرا به نقطه عطف خود رسیده: زلیخا مدام از یوسف تقاضای نا مشروع ! دارد و یوسف هم پاکدامنی پیشه کرده وتمکین نمی کند(چه قدر این واژه چیپ و ضایعه) از شر این شیطان به خدای متعال پناه می برد. شاید تمام ما این داستان را بارها وبارها شنیده باشیم. همه می دانیم که زلیخا به حکم اخلاق درخواستی ناشایست دارد . اما جالب اینجاست در اخلاق قرآن این کار به هیچ وجه ناپسند نیست: رابطه جنسی داشتن با برده ها و مملوکان جزحقوق مسلم مالکان است تا جایی که طبق گفته قرآن از صفات مومنان راضی شدن به همسران و کنیزانشان و تجاوز نکردن از این محدوده است. البته در قرآن تاکید شده که اگربرده ای خود میل به این امر نداشت بهتر است که مالک هم صرفنظر کند. به هر حال طبق رای قرآن این کاربرای جماعت مومنین مقبول و مشروع شده است. حالا چرا برای زلیخا این کار شنیع و ناپسند است ؟ مگر زلیخا مالک یوسف نیست؟ چرا اینجا زلیخا مظهر مجسمی از شیطان است اما برای مومنان حتی در صورت ناراضی بودن مملوک این تقاضا خطا محسوب نمی شود؟ سوال اینجاست که آیا یوسف قانوناً حق رد کردن تقاضای زلیخا را دارد؟( بیایید مبنای این قانون را اخلاق قرآن بگذاریم.) پی نوشت : البته من در تفسیر مفاهیم قرآن صاحب نظر نیستم. ممکن است حضرات مفسر هزار تفسیر دیگر از نص صریح قرآن داشته باشند.

۷.۲۲.۱۳۸۷

بی دلیل

لذتی وصف نشدنی از این موسیقی و این هوا و این لپ تاپ... با این که همه چیز(که اغراق است! )درست عکس چیزی است که باید...