۶.۱۳.۱۳۸۸

گنج

امروز که مشغول مرتب کردن کتابخونه ام بودم،لابلای صفحات یه کتاب فیزیک مدرن،یه دست نوشته خوش خطی از خودم پیدا کردم، که بسیار ازش لذت بردم و البته هر چی فکر کردم یادم نیومد که اصل نوشته ماله کیه. مردگان دردرونت فریاد برمی کشند: نمیر تا نمیریم. ما مجال نیافته ایم تا به افکارمان جامه عمل بپوشانیم، تو به آنها واقعیت ببخش. ما مجال نیافته ایم تا آرزومان را متبلور کنیم، تو آنها را قطعیت ببخش! کارهای ناتمام ما را تمام کن! کارهای ناتمام ما را تمام کن! ما، شب و روز، از معبرجان تو عبور می کنیم. نه، ما نمرده ایم، ما از تو نبریده ایم، ما به خاک سقوط نکرده ایم، ما در اعماق جان تو، به تکاپو مشغولیم. نجاتمان بده!