۸.۱۵.۱۳۸۸
مرگ پایان کبوتر نیست
عرفانی درگذشت...
این هفته خیلی چیز برای نوشتن داشتم. می خواستم از سفر یک روزه اصفهان بنویسم، از اون روز قشنگ که بعد از 8 سال بیشترمون رو دور هم جمع کرده بود. از دوستان قدیمی که چه قدر دیدن دوباره شون و شنیدن حرفاشون جالب بود، از خود اصفهان که به نظرم تغییرات خیلی کمی کرده بود و از خیلی چیزهای دیگه اون روز،
می خواستم از ماجراهای رخ داده در طول هفته بنویسم، که هفته بسیار پرکاری داشتم و چه قدر بالا و پایین های جالب داشت،
می خواستم از سیزده آبان بنویسم و تعریف هایی که شنیده بودم از این روز،
می خواستم از سفر فردام به دوبی بنویسم و دلیلش و مسائل اطرافش،
اما فقط الان چیزی که می شه نوشت اینه که آقای عرفانی، از اعضای هیئت مدیره، بعد از بیست روز کما دیشب فوت کرد و ما رو با یه غم بزرگ دیگه تنها گذاشت...
زان یار دلنوازم شکری است با شکایت