خواهرم و همسرش شنبه شب تهران را به مقصد سیدنی ترک کردند. در لحظات آخر یک موبایل با کلاس نوکیا به من رسید.
تقریبا روز اول در سیدنی یک خانه حیاط دار اجاره کردند و خوشحال و راضی هستند، دستکم فعلا.
نیکان عزیزم این هفته به مدرسه رفت، کلاس اول. یکبار اظهار نظر کرده بود که من خواندن خوب می دانم (که واقعا همین طور است) نوشتنم بد نیست ، ریاضی و زبان هم کمی بلدم. همین ها کافی است و خلاصه که تمایلی به شروع تحصیل نداشت، حالا ادامه اش پیشکش. فکر می کردیم که مدرسه رفتن برایش چالش بزرگی باشد، که گویا این طور نبوده و با چند قطره اشک صبح روز اول، غائله خوابیده است.
اما اوضاع شرکت که قمر در عقرب است و از بزرگترین آدم شرکت برای چندمین بار رفتارهای کودکانه می بینیم...
خودم هم درگیر چند کار همزمان و پر دردسر که کلافه ام کرده است...